عاشق نشوي اگر تواني

شاعر : سنايي غزنوي

تا در غم عاشقي نمانيعاشق نشوي اگر تواني
دانم که همين قدر بدانياين عشق به اختيار نبود
تا دفتر عشق برنخوانيهرگز نبري تو نام عاشق
تا آب ز چشم خود نرانيآب رخ عاشقان نريزي
هر چند ز ديده خون چکانيمعشوقه وفاي کس نجويد
بر روي زمين يکي نمانياينست رضاي او که اکنون
او را به مراد او رسانيبسيار جفا کشيدي آخر
عاشق نشوي اگر توانياينست نصيحت سنايي
گر نيست درست برمخوانياينست سخن که گفته آمد